پایگاه حفظ و نشر آثار مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حقی (سرابی)



بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وأفضلُ الصلاة وأتمّ السلام علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطیبین الطاهرین

ترجمه مهدی حقی

آذربایجان دیار ولایت أهل بیت(علیهم السلام)

از قرن اول هجری تاکنون که نور اسلام بر سرزمین ایران تابید، آذربایجان شرقی و غربی که اکنون جزو خاک ایران است و قسمت سوم آن که اخیراً از چنگال دولت مارکسیستی روس خارج شده و با نام کشور آذربایجان شناخته می‌شود، سرزمین پهناوری بوده که همواره نقش مهمی در تاریخ اسلام بر عهده داشته است. در طول قرن ها، صدها تن از شخصیت های اندیشمند این منطقه در زمینه‌های فکری و فقهی با استعدادهای درخشان خویش موجب مجد و عظمت علمی مردم منطقه و مسلمانان عالم گشته اند.

800 سال پیش در شهر مراغه پیشرفته ترین رصد خانه و در کنار آن بزرگترین کتابخانه ستاره شناسی تاریخ مردم جهان بوسیله مرجع و عالم بزرگ شیعه یعنی خواجه نصیر الدین طوسی احداث گردید.

اسناد و مدارک تاریخی و احادیث شریف، گواهی می‌دهد که تشیع از زمان امیرالمومنین علی(علیه السلام)در منطقه آذربایجان متولد، و در دوره‌های امامان بعد گسترش یافته است. به طوری که نه تنها در میان اصحاب و راویان احادیث ائمه هُدی تعدادی از اهالی آذربایجان به چشم می‌خورند، بلکه بزرگان علم حدیث در قرنهای آغازین اسلام همچون کلینی، صدوق، سید مرتضی، شیخ مفید و شیخ طوسی نیز برخی از احادیث خود را از عالمان و راویان این خطّه نقل می‌کنند.

این ارادت صادقانه و معرفت عمیق به پیشگاه اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) در میان آذربایجانیان تا بدانجا گسترش می‌یابد که مذهب تشیع تقریباً تمامی این سرزمین را فرا می‌گیرد و آذربایجان در ابراز ارادت پر شور و خالصانه خود به این خاندان، مشهور و معروف می‌گردد و این شور و محبّت در مراسم و مناسبتهای گوناگون و در هنگام بیان فضائل و مظلومیت های اهل بیت(علیهم السلام) در فرهنگ و ادب ترکی به ظریفترین و عمیق ترین شکل ممکن جلوه گر می‌شود.

آیت‌الله شیخ محمد حقّی (ره)

در چنین فضایی، عالم پارسا و متقی آیت‌الله حاج شیخ محمد حقّی در خانواده‌ای که به علم و تقوا و مقاومت شناخته شده، پا به عرصه حیات می‌گذارد و در سراب» شهری که تعداد فراوانی از فقها و اندیشمندان بزرگ همچون علامه امینی (صاحب الغدیر) و آیت‌الله میرزا محمد علی سرابی استاد معروف اخلاق و معارف حوزه نجف و. را پرورش داده زندگی خود را آغاز می‌کند.

پدرش: مرحوم آقا میرزا عبدالله حقّی

پدرش مرحوم آقا میرزا عبدالله خطیب زبردست و عالم با تقوا و مطاع و محترم منطقه سراب؛ مردی که با زندگی پاک و زاهدانه و ارادت شدید به آستان مقدس اهل بیت (علیهم السلام) تأثیر فراوانی بر جان و دل اهالی می‌گذاشت و مجالس درس و وعظ و خطبه‌های رسا و شیوایش دل و جان مردم را به اطاعت و محبت اهل بیت(علیهم السلام) سوق می‌داد. مرحوم میرزا عبدالله در سال ۱۲۹۵ قمری متولد و در سال ۱۳۷۶ در سن ۸۰ سالگی دار فانی را وداع گفت. از ویژگیهای آن عالم عابد می‌توان به مقابله شجاعانه‌اش با موج مارکسیسم در ایام استالین اشاره کرد و این درست در زمانی بود که مارکسیسم با شعارهای فریبنده خود جمعی از جوانان این کشور را فریب داد و از وجود آنان، پلی برای اشغال آذربایجان ایجاد کرد.

در آن هنگام علماء آذربایجان و از جمله مرحوم میرزا عبدالله با خطبه‌های پرشور و آگاهی بخش و شجاعانه خود در برابر این توطئۀ خطرناک ایستادند و مردم منطقه را از پیروی آنان و از دست دادن سرزمینهای اسلامی برحذر داشتند پس از تسلط توده‌ایها، ارتش سرخ روس، اقدام به اشغال آذربایجان کرد و نزدیک به سه سال بر منطقه حکمفرما شد و جاسوسان بی رحم و مزدوران محلی خود را بر جان مردم مسلط نمود.

اما میرزا در شهر مقاومت کرد و از مبارزات تند خود علیه آنان دست برنداشت، مزدوران روس زمانی که از تهدیدهای خود علیه میرزا به نتیجه نمی‌رسند، تصمیم به اعدام وی می‌گیرند. اما میرزا که تکیه گاهش خداوند بود، با حمایتهای مردم مؤمن منطقه، این دوران سخت و خونین را پشت سر گذاشته و با تسلط دوباره دولت ایران بر منطقه بساط اشغالگران برچیده و آذربایجان بار دیگر به آغوش ایران باز می‌گردد. ارتش ایران وارد سراب شده و نیروهای روسی همراه با عوامل مزدور خود فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند و جمعی از عوامل داخلی دستگیر می‌شوند.

در همین ایام بود که مردم غیور منطقه به قصد تلافی جنایت ها و آزار و اذیت آنان تصمیم به اعدام عوامل مزدور ارتش سرخ می‌گیرند و از میرزا تأیید قتل آنان را می‌خواهند اما او در جواب، پاسخی که شایسته یک عالم تقوا پیشه است را به آنان می‌دهد و می‌گوید: برای من اثبات نشده که انحراف آنها در حد کفر و ارتداد شرعی باشد بنابراین قتل آنها مجاز نیست هر چند که با حمایت از کمونیست‌ها و جنایاتشان گناه بزرگی مرتکب شده‌اند.

این عالم بزرگوار با این عمل حیرت انگیز خود مجسمه‌ای از حلم و تقوای متّکی بر ایمان را به نمایش می‌گذارد. آزار و اذیت گروهی منحرف که حتی قصد جان او را کرده بودند، وی را به انتقام و کینه توزی نکشاند و دیگران را از اعدام آنها برحذر داشت و این همان سیره پاک عالمان آزاد اندیش است که همواره مسلمانان به عدالت و تقوایشان افتخار می‌کند.

مرحوم آیت‌الله حقی به پدر بزرگوارش بسیار علاقه داشت، مطیع کامل دستوراتش بود و تا پایان زندگیش از نیکی و خدمت به وی کوتاهی نمی‌کرد و همواره یادآور می‌شد که موفقیّت خود را مدیون دعاهای آن پدر بزرگوار است؛ چرا که بذر محبّت و معرفت اهل بیت(علیهم السلام) پاک را، او در دلش نهاد و از آغاز طلبگی به او تأکید کرد که تنها به راه اهل بیت(علیهم السلام) تمسّک جوید و در شناخت و فهم سیره و احادیث نورانی خاندان وحی تلاش نماید.

جدّ مادری: آقا میرزا جلیل سرابی

آقا میرزا جلیل از علمای معروف منطقه، مدرس فقه، ادبیّات و واعظ ممتاز شهر بود و جمع زیادی از طلاب و علماء معروف را در مکتب خود تربیّت کرد و از حامیان و مبارزان نهضت مشروطه در آذربایجان به شمار می‌رفت.

نهضت مشروطه، نهضتی ی بود که در اوایل قرن حاضر در ایران بوقوع پیوست و هدف آن محدود کردن سلطنت افسار گسیخته شاه در چارچوب قانون اساسی و دادن نقش بیشتر به مردم در ادارۀ حکومت، از راه انتخابات پارلمانی و نظارت فقها بر قوانین مصّوب مجلس بود ـ شبیه شورای نگهبان قانون اساسی که در حال حاضر موجود است ـ در برابر این نهضتی که خواهان محدود و مشروط شدن سلطنت بود، شاه ایران از قدرت بی حد و حصر حمایت می‌کرد و طرفدار سلطنتی بی حد و مرز بود، در این گیر و دار اکثر علمای ایران و بخصوص علمای آذربایجان از نهضت مشروطه حمایت و پشتیبانی کردند، اما سرانجام این نهضت با شکست مواجه شد و حکومت ایران سردمداران حرکت را دستگیر و تمامی اختیارات حکومت ، در دست شاه باقی ماند و حکومت او تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (رضوان الله علیه) در ایران ادامه یافت.

مردم منطقه، مرحوم آقا میرزا جلیل را با شعرهای لطیف و عالمانه فارسی و ترکی او نیز بخاطر می‌آورند، او که شاعری چیره دست بود، مایل نبود تا اشعارش همه جا منتشر شود، به همین خاطر قبل از وفات خود، همه اشعارش را در صندوقی جمع و دفن میکند، اما تعدادی از قصیده‌های وی در مدح اهل بیت(علیهم السلام) باقی مانده که از جمله آن قصیده‌ای در مدح امیرالمؤمنین به سه زبان عربی، ترکی و فارسی است که حکایت از قدرت ادبی و ارادت وی به خاندان وحی دارد.([1])

دوران تحصیل، تدریس و خدمات

آیت‌الله حقّی در هشتم ذی الحجه سال ۱۳۴۸ قمری در سراب به دنیا آمد و در شب ۲۶ رمضان سال ۱۴۱۹ قمری در سن ۷۱ سالگی وفات یافت، وی پس از تعلیم قرآن کریم و خواندن و نوشتن و آموزش ادبیات فارسی، دروس مقدماتی حوزه را در خدمت پدر بزرگوار و جمعی از علماء سراب از جمله مرحوم حجت الاسلام حاج میرزا حسین محدثی گذراند و در سال ۱۳۶۲ به مدرسه طالبیه تبریز رفت و ۲ سال بعد به حوزه علمیه قم هجرت نمود و درسهای شرح لمعه، مکاسب، رسائل و کفایه را از محضر اساتید برجسته حوزه همچون حضرات آیات شیخ موسی زنجانی، سید حسین قاضی، شیخ مرتضی حائری و مجاهد فرا گرفت. در سال ۱۳۷۰ به نجف اشرف عزیمت نمود و دو سال از محضر اساتید بزرگ حوزه نجف حضرات آیات عظام، سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خوئی، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی و شیخ محمد علی سرابی استفاده کرد. در گرما گرم تحصیلات نجف، پدر گرامیش با ارسال نامه‌ای از او می‌خواهد که مجددا به ایران بازگردد و علی رغم میل شدید به ادامۀ تحصیل در نجف بلافاصله جهت اطاعت امر پدر، به ایران مراجعه و به علّت بیماری پدر، ملازم و همراه او می‌شود و این همراهی تا زمان وفات ایشان ادامه می‌یابد، در این مدت آیت‌الله حقّی به کار تدریس و تبلیغ در منطقه سراب می‌پردازد. پس از وفات پدر مجددا به قم برمی‌گردد و در دروس خارج مراجع عالیقدر وقت از جمله حضرات آیات عظام سید حسین بروجردی، حجت کوه کمره‌ای، امام خمینی، سید محمد رضا گلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری و محقق داماد حاضر می‌گردد و همزمان تدریس دروس مختلف حوزه از جمله رسائل، مکاسب، کفایه، تفسیر و کلام را بعهده میگیرد و بزودی در ردیف مدرسان موفق و معروف حوزه به شمار می‌رود. پس از ۳۰ سال خدمات علمی در حوزه قم، به تهران دعوت می‌شود و امامت جماعت یکی از مساجد مهم و معروف تهران (مسجد امام حسین(علیه السلام) واقع در میدان امام حسین(علیه السلام)) را به عهده می‌گیرد و کار تدریس و ترویج و تبلیغ دین را به بهترین شکل ادامه می‌دهد و در کنار آن حوزه علمیه‌ای را بنا و راه اندازی می‌کند که حاصل آن تربیت صدها نفر از طلاب جوان این شهر می‌گردد و خود نیز در همان محل به تدریس سطوح عالی و بحث خارج فقه می‌پردازد.

با آغاز انقلاب اسلامی ایران علیه شاه مسجد امام حسین را به یکی از مراکز مهم انقلاب تبدیل می‌کند و سهم بزرگی در آگاهی مردم و حمایت از انقلاب بر دوش می‌کشد و پس از پیروزی انقلاب به ریاست یکی از شعبه‌های دیوان عالی کشور دعوت و برای مدت دو سال به خدمت می‌پردازد. سپس به عنوان نماینده مردم سراب در مجلس شورای اسلامی و پس از آن به عنوان نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری انتخاب می‌گردد.

اجازه اجتهاد و تقدیر

در طول زندگی علمی آن مرحوم، جمعی از مراجع عالیقدر جهان تشیّع اقدام به اعطاء اجازۀ اجتهاد و یا تقدیرنامه‌های علمی به ایشان نمودند که از جمله آنها آیات عظام سید محسن حکیم، سید ابو القاسم خوئی و حجّت کوه کمره‌ای بود و از جمعی از آیات عظام همچون امام خمینی و سید محمد رضا گلپایگانی و شیخ محمد على اراکی، تأیید بر اجتهاد و وکالت داشت اما علی رغم مراتب بلند علمی و فقهی هیچگاه مردم را به رای خود فتوا نمی‌داد؛ بلکه همواره آنان را به آراء مراجع عالیقدر تقلید راهنمایی می‌کرد.

آثار علمی

از آیت‌الله حقّی آثار علمی متعددی باقی مانده که عبارتند از:

1ـ تفسیر قرآن کریم شامل تفسیر ۴ جزء قرآن کریم.

2ـ دروس خارج فقه شامل کتابهای طهارت،صلاة، خمس، زکات، قضا، حدود و دیات.

3ـ شرح بر کتاب تجرید علامه.

مجموعه ای از رساله‌های مختلف علمی در موضوعات:

1ـ عدالت.

2ـ رشوه.

3ـ اعجاز قرآن.

4ـ تفسیر و تأویل.

5ـ شرح بسم الله و أسماء الهی.

6ـ علم اخلاق.

7ـ اجتهاد و تقلید.

8ـ وجود و ماهیت و نقد نظریه اصالۀالوجود و وحدت الوجود.

9ـ جبر و بدا.

10ـ تباین صفات خالق و مخلوق

11ـ تفسیر مستقل سورۀ توحید.

12ـ تفسیر سورهای ناس، فلق، قدر، حمد.

13ـ شرح دعاهای افتتاح، مکارم اخلاق.

ویژگیهای شخصیتی

امتیاز اول: تأثیر پذیری عمیق و آگاهانه از اهل بیت(علیهم السلام)

گفتیم که ارادت به خاندان اهل بیت( علیهم السلام)  از ویژگیهای بارز و روشن آذربایجانیها است. به همین خاطر، علاقه فراوان به اهل بیت(علیهم السلام)  از عالمی که در آن منطقه رشد یافته و در محیطی آکنده از علم و تقوا تربیت شده و مراتب کمال خود را در حوزه‌های قم و نجف سپری کرده موضوع عجیبی نیست، اما آنچه در این میان جلوه می‌کند این است که آن عالم ربانی تمام پایه‌های فکری خود را بر ولایت اهل بیت (علیهم السلام)  بناکرد، به طوری که به وضوح آثار این ارتباط و محبّت در همه اندیشه‌های علمی و استنباط بعضی از مسائل فقهی کاملا واضح و آشکار است.

در اینجا به نمونه هایی از این دیدگاه اشاره می‌کنیم:

نمونه اول ـ روش تفسیر قرآن کریم

ایشان استاد تفسیر بود و در جلسه تفسیر هفتگی معروفی که بیش از ۳۰ سال است در قم برپا می‌شود شرکت می‌نمود، این جلسه مهم و تاریخی تفسیر، با حضور جمعی از عالمان فرزانه حوزه همچون آیت‌الله سید مهدی ، آیت‌الله میانجی و آیت‌الله میر محمدی و سایر فضلا در روزهای پنجشنبه و جمعه تشکیل می‌گردد، از نکات قابل توجهی که در کار تفسیر ایشان می‌توان به آن اشاره کرد، تأکید نظری و عملی در مراجعه و دقت در احادیث اهل بیت  (علیهم السلام)  به منظور فهم بهتر معانی آیات و ارزش گذاری بر جایگاه احادیث در کار تفسیر بود، مگر نه این است که اهل بیت (علیهم السلام)  به محتوای علوم قرآنی آگاه تر از دیگرانند و همانها هستند که به تصریح حدیث ثقلین هم سنگ و هم وزن قرآن و مفسّران حقیقی قرآنند.

پس برای فهم بهتر قرآن کریم، توجه به کلام و تفسیر اهل بیت (علیهم السلام)   اجتناب ناپذیر بلکه ضروری است. به همین جهت معتقد بود که برای فهم لغت عرب هم باید قبل از مراجعه به کتابهای لغت و دیدگاههای لغویین به کلام پیامبر و اهل بیت  (علیهم السلام)  مراجعه کرد چرا که اهل بیت  (علیهم السلام) فصیح ترین افراد عرب بودند و به جهت عصمت، از هرگونه خطا در فهم الفاظ و کاربرد لغات عرب مصونیّت داشتند. از همین رو کاربرد یک لغت در احادیث مختلف، حقیقت معنی آن لغت را نمایان می‌سازد. با این دیدگاه در میان کتابهای لغت، کتاب شریف مجمع البحرین را بسیار گرامی میداشت؛ چرا که این کتاب برای اثبات معنی یک لغت به آیات و احادیث اشاره می‌کند، وی همواره طلّاب و دوستان حوزوی خود را به استفاده از کتاب مجمع البحرین» ترغیب می‌کرد و به گفته فرزند فاضلش آقا شیخ مهدی، در بعضی جلسات علمی اعلام می‌کرد که : هر کس مجمع البحرین ندارد خریداری کند، هزینه‌اش بر عهده من.

کتاب مفردات راغب اصفهانی هم از کتابهای مورد توجه ایشان بود؛ چرا که این کتاب در استخراج ریشه کلمات و فهم معنی آنها از آیات قرآن و احادیث بهره می‌گیرد. 

در مقابل، از کتاب های لغت دیگر مخصوصاً کتابهای عالَم مسیحیّت همچون المنجد انتقاد شدید می‌کرد، چرا که این کتاب بوسیله کلیسای کاتولیک تهیه و تمامی آیات و احادیثی که دلالت بر معنی کلمه داشته، از آن حذف گردیده است. به همین جهت از مراجعه طلاب به منابعی چنین نامطمئن نگران و ناخرسند می‌شد.

این افکار و دیدگاه های ایشان اصول و پایه هایی را در فهم لغت عرب و تفسیر اصیل ارائه می‌داد که بشدت بدان معتقد بود و از آن طرفداری می‌کرد که شرح و تفصیل این دیدگاه نیاز به مجالی وسیع و طولانی دارد.


نمونه دوم ـ مبارزه با تأثیرگذاری فرهنگ بیگانه بر افکار گروهی از پیروان اهل بیت (علیهم السلام) :

آن عالم بزرگوار در این دیدگاه ابتدا تحت تأثیر پدر بزرگوار خویش و سپس از مکتب و اندیشه مرحوم آیت‌الله العظمی میرزا مهدی اصفهانی(رضوان الله تعالی) تبعیت می‌کرد.

او افکار و اندیشه‌های ناب و خالص ولایی آن مرد بزرگ را از شاگرد وی آیت‌الله میرزا محمد علی سرابی که استاد معروف اخلاق و معارف نجف بود،    فرا گرفت.

مرحوم آیت‌الله حقّی این جمله را تکرار می‌کرد که: اگر ما احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت  (علیهم السلام)را آن چنان که شایسته است بیاموزیم، خواهیم دید که هیچ نیازی به وارد کردن اندیشة فلاسفة یونانی و پایه و محور قرار دادن قواعد احتمالی و ظنّی عقلی نداریم.

و این، همان تفکر و اندیشه مرحوم میرزا مهدی اصفهانی(رضوان الله تعالی) است که اسلوب فکری خود را بر این پایه استوار ساخته که اگر گنجینه علمی بزرگی که پیامبر و اهل بیت او صلوات الله علیهم برای ما به ارمغان آورده‌اند به طور شایسته مورد استفاده قرار گرفته و در آن تدبّر و تأمل گردد، همه نیازهای فقهی و فکری ما پاسخ داده خواهد شد و هرگز نیازی به مکمّل‌های دیگر، خارج از علوم اهل بیت  (علیهم السلام) نخواهد بود، این عقیده و برداشت، عقیده‌ای است بینابین دو عقیده معروف که به روش افراطی اصولیها و روش افراطی اخباریها منجر شده، اما این تفکّر علاوه بر دایره فقه، مسائل اعتقادی و رفتار عملی را نیز در بر می‌گیرد.

ایشان تفکّر فلاسفه، حتی فلاسفة مسلمان را در فهم و تفسیر اسلام نقد می‌کرد و معتقد بود که فلاسفه تحت تأثیر فرهنگ علمی یونانیان قرار گرفته و تلاش می‌کنند تا اعتقادات آنان را بر آیات قرآن و احادیث اهل بیت  bتحمیل کنند و می‌پرسید: چه فرقی است میان غرب زده و یونان زده؟

یعنی چه فرقی است بین کسانی که مایلند افکار و اندیشه‌های غربی را بر فرهنگ اسلام تحمیل کنند؛ با کسانی که یونانی زده‌اند و تلاش می‌کنند تا افکار یونانی را بر این فرهنگ بیفزایند.

در همین رابطه نقد و تحلیل‌های متعددی بر نظریات صدر المتألهین معروف به ملاصدرا در کتاب اسفار، و بر نظریات ابن عربی در کتاب فتوحات مکیّه نوشت اما بخاطر ناخوشایندی جمعی، نه تنها از نشر آن اجتناب کرد؛ بلکه از طرح مباحث آن مگر برای افراد مورد اطمینان خودداری نمود. در این راستا، شرحی بر کتاب تجرید الاعتقاد مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی(رضوان الله تعالی) به رشته تحریر درآورد که قابل چاپ و نشر است.

نمونه سوّم ـ احترام خاصی به علماء بزرگ ابراز می‌کرد

در تمام درس ها و خطبه ها و مجالس خود از علماء دین به عظمت و بزرگی یاد می‌نمود و به زیارت مرقد آنان می‌رفت. در یکی از سالهای اقامت در تهران، جماعتی از علماء و خطباء تهران را به صورت کاروان به زیارت علامۀ مجلسی برد.

به خطبا و وعاظ و حتّی مداحان اهل بیت  (علیهم السلام)احترام فراوان می‌کرد و معتقد بود که اینها عقاید و دین مردم را در میان مردمی که دسترسی به محافل علماء بزرگ ندارند حفظ می‌کنند.

در یکی از یادداشتهای خود نوشته است: با آنکه پزشکان در جامعه از نقش و اهمیت والایی برخوردارند؛ اما به نظر من نقش یک خطیب و عالم دینی در جامعه برابر با نقش ده طبیب است. چرا که عالم دین مسئولیت سنگین هدایت و معالجه اخلاقی و فکری مردم را بر دوش دارد.

او همه ساله در آخر ماه مبارک رمضان به احترام خطبا و وعاظ شهر تهران جلسۀ باشکوهی همراه با اطعام صدها نفر از آنها ترتیب می‌داد و از مقام و مسئولیت بلندشان تجلیل میکرد.

و بدینسان آن فقید سعید ارادت و اطاعت خود را از اهل بیت (علیهم السلام) در روش زندگی و تدریس علوم اهل بیت  (علیهم السلام)و احیای آن در مناسبت ها و مجالس بزرگداشت به نمایش گذاشت و این ارادت ناب و خالصانه را با کاری لطیف و ظریف به کمال رساند. وی یک هفته قبل از ارتحال، وصیت کرد که روی سنگ قبرش این عبارت نوشته شود:

شیخ محمد حقّی سرابی               غلام ترک سیاه([2] )       با پرونده مملو از گناه              پناهنده شد به این بارگاه (حضرت معصومه)

از خدا می‌خواهیم که شفاعت پیامبر و اهل بیتش(علیهم السلام)را در حق او و ما بپذیرد.

امتیاز دوم: هرگز به کسی دستور نمی‌داد

این کلام، سخن گزافی نیست. روزی در حضور آن عالم فرزانه پیرامون مشکل یکی از بستگان صحبتی شد و یکی از حاضران در جلسه به ایشان گفت: اگر شما به او دستور بدهید که این کار را بکند، قبول خواهد کرد.

آن عالم وارسته با تعجّب پرسید: من دستور بدهم؟! مگر من پیامبر یا امامم تا به کسی دستور بدهم!

از این کلام شیخ، تعجب کردم و از افراد خانواده‌شان پرسیدم:

آیا این یک روش عادی و ثابت در رفتار ایشان با اطرافیان است؟

گفتند: آری او به کسی دستور نمی‌دهد حتی به همسر و فرزندانش، بلکه آنان را در عمل آزاد می‌گذارد و حداکثر چیزی که ممکن است به اطرافیان خود بگوید این است که می‌گوید: اگر چنین باشد بهتر است، یا می‌گوید: به نظر من اینطور می‌رسد.

او برای بیان نظر و دیدگاهش به اطرافیان و حتی خانواده خود از پیشنهادهای متواضعانه استفاده می‌کند و حتی در پاسخ کسی که از او نظرخواهی می‌نماید از این روش استفاده می‌نماید، اگر خواست عمل می‌کند و اگر نخواست رهایش می‌سازد.

با مردم هم به همین شیوه رفتار می‌کرد، هرگاه از کسی، عمل ناخوشایندی می‌دید او را با روش غیر مستقیم از آن کار برحذر می‌داشت، مثلا بدون آنکه امر و نهی کند، حکم شرعی آن کار را بیان می‌نمود، یا با نقل داستانی که به موضوع ارتباط داشت منظور خود را می‌رساند و یا از روش پیشنهاد بهره می‌گرفت.

این رفتار از آن فقیه معظّم بر سه پایه و اساس فقهی و اخلاقی استوار است:

اول: فرمان دادن بر بندگان خدا تنها حق مالک اصلی آنها؛ یعنی خدای سبحان است. و پس از آن حق کسانی است که خداوند به نمایندگی از خود به آنان حق امر و نهی داده و آنها عبارتند از پیامبر و اهل بیت گرامیش(علیهم السلام).

دوم: اگر در مواقعی امر و نهی بر انسان مجاز باشد، شایسته است که انسان حتی الامکان از آن بپرهیزد چرا که علاقه داشتن به صدور فرمان و دستور، آدمی را به حب ریاست بر مردم سوق می‌دهد و در حب ریاست خطرات فراوانی متوجه دین انسان می‌گردد.

متأسفانه گروهی از مردم در این دام شیطانی گرفتار می‌شوند و فرمانهای خود را با فرامین الهی یک کاسه می‌کنند. همچنان که بعضی امر و نهی خود را به خدا منسوب کرده و بر ذات اقدس او تهمت و افترا می‌زنند. (العیاذ بالله) گروهی دیگر از مردم بر اجرای دستورات خود، بیش از دستورات الهی اصرار و پافشاری می‌کنند و ناخودآگاه از وجود خویش بتی می‌سازند که دیگران چاره‌ای جز عبادت آنان به جای خداوند نداشته باشند.

سوم: صدور فرمان و دستور از طرف غیر خدا و غیر کسانی که مجاز به صدور آن هستند؛ هر چند گامی مفید و سودمند است، اما این موضوع زیان هایی نیز به بار می‌آورد که گاهی بیش از منافع آن است.

تمایل انسان به صدور امر و نهی، یا بخاطر حب ریاست و فرمانروایی بر مردم است که اهل بیت  (علیهم السلام) آن را نکوهش کرده و بر نتایج وخیم آن هشدار داده‌اند و یا بدان جهت است که تصوّر می‌شود، مردم برای اصلاح، نیاز به امر و نهی عالم؛ و فرزندان محتاج امر و نهی پدر و مادرند. اما این تصوّر اشتباهی است که ریشه در بزرگ بینی خود، و کوچک شماری ارزش دیگران دارد. و می‌پنداریم که مردم بازیچۀ دست ومطیع ما هستند و بر ما لازم و واجب است که بر همه مدیریت و امر و نهی کنیم و بر آنها لازم است که کاملا مطیع و فرمانبردار ما باشند. در حالی که هر انسانی به تنهایی جهانی است که خداوند شخصیت، شعور، اختیار و آزادی را بر او ارزانی داشته و اام و اجبار انسان بر هر کاری چنانچه با جوشش درونی و باورهای روحی همراه نباشد و از خارج تحمیل گردد کاملا بی ثمر است؛ چرا که در صورت اطاعت نیز از روی اکراه بوده و زیان آن از سودش بیشتر خواهد بود.

پس راه برتر آن است که به مردم و اولاد خود آزادی عمل بدهیم و به تبیین فرامین الهی اکتفا کنیم، بدون آنکه برایشان فرمان و دستوری از خودمان بیفزاییم، تا بتوانند آزادانه آنچه را خداوند توفیقش را می‌دهد انتخاب و اختیار کنند.

این دیدگاه علمی از آن عالم فرزانه به عنوان یک مکتب تربیتی مترقّی محسوب می‌گردد. مکتبی که نمونه آن را در زندگی عالمان و مربیان بزرگ و سرچشمه آن را در سیره عملی اهل بیت (علیهم السلام) می‌توان مشاهده کرد. مکتبی که حریّت و آزادگی را در امور شخصی، اجتماعی و ی پایه و اساس قرار داده است.

هرچند ممکن است زوایای مختلف این مکتب تربیتی قابل نقد و بررسی باشد اما آنچه مسلّم است این است که نظریۀ مذکور از زاویة اخلاقی، مدنی و ی بسیار پیشرفته و متعالی است و می‌توان بر اثبات آن از زندگی ائمۀ معصومین (علیهم السلام) و اصحاب و شاگردان آنها، نمونه‌های فراوان یافت.

توجه به این مکتب متعالی برای آنان که هوا و هوس صدور فرمانهای پی در پی دارند و فرزندان خود را همچون خمیری در دست خود می‌پندارند که می‌توان به اشکال دلخواه درآورد، و آنان که مردم را همچون گوسفندان بی شعوری می‌دانند که می‌توان آنها را با عصای چوپانی به هر سو کشاند، ضرورت بیشتری دارد.

آیا شب قدر باقی است؟

سید علیخان کبیر می‌فرماید ظاهر قرآن و صریح روایات اهل بیت و نصّ گفتار دانشمندان ما این است که شب قدر استمرار دارد در هر سال تا آخر روزگار[1]. و جمع قلیلی از علمای عامّه گفته‌اند که شب قدر برداشته شده است[2] و از ابوهریره نقل شده[3] که این حرف دروغ است و شب قدر برداشته نشده است[4].

 

[1] ظاهر القرآن و صریح الأخبار عن أهل البیت علیهم السّلام و صریح أقوال علمائنا استمرار وجود لیلة القدر فی کلّ عام إلى آخر الدهر.

و أمّا العامّة فقال المازری و النووی منهم: أجمع من یعتدّ به على وجودها و دوامها إلى آخر الدّهر و تحققهامن شاء اللّه من بنی آدم کلّ سنة.   :ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏6، ص: 36

[2] المجموع شرح المهذب: ج 6 ص 458

[3] مجموعة من التفاسیر: ج 6 ص 545 بسند آخر.

[4] و قد روى عبد الرزّاق الصّغانی من طریق داود بن أبی عاصم عن عبد اللّه بن محصن قال: قلت لأبی هریرة: زعموا أنّ لیلة القدر رفعت؟ قال: کذب من قال ذلک‏.   : ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏6، ص: 36


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها